18 سال بیشتر نداشت ، همسن مادر
روز شهادت ؛ روز اسارت زینب و فرزندان حسین
کاش توی کوچه…
لحظه سیلی خوردن مادر جوانم
مدافعان حرم بودند
آخه تنها مدافع ناموس علی
حسن بود
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد
لگدی خورد به پهلویم و نفس بند آمد
مادر اما لگدی محکم و سنگین تر خورد
حسن ازغصه سرش را به زمین زد ، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد
قصه ی کوچه عجیب است (مهاجر) اما
وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد
شادی روح شهید محمدعلی حسینی
صلوات
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مرودشتتصاویرشهداحجاب
برچسبها: شهدای مدافع حرملشکر فاطمیونشهدای افغانی